شمس

Only from my Heart

شمس

Only from my Heart

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی بعد از این روی من و آینه وصف جمال من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب هاتف آن روز به من مژده این دولت داد این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد

واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند باده از جام تجلی صفاتم دادند آن شب قدر که این تازه براتم دادند که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند مستحق بودم و این ها به زکاتم دادند که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند

همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود که ز بند غم ایام نجاتم دادند

فرار از جهنم

فرار از جهنم